کتاب از شریف تا لس آنجلس
نویسنده: سیدمجتبی عطاردی
انتشارات: انتشارات سوره مهر

معرفی کتاب :
کتاب از شریف تا لس آنجلس نوشتهٔ سیدمجتبی عطاردی است و انتشارات سوره مهر آن را منتشر کرده است. این کتاب خاطرات دکتر سید مجتبی عطاردی از ۵۰۰ روز اسارات در آمریکاست.

درباره کتاب از شریف تا لس آنجلس
زندانی‌شدن یک استاد دانشگاه و عضو هیئت علمی در یک کشور بیگانه به احتمال فراوان نخستین بار برای سیدمجتبی عطاردی رخ داد. به ویژه زندانی در زندان بزرگ‌ترین قدرت اهریمنی دنیا. پس از آزادی از زندان و اسارت، او شروع به نوشتن خاطراتش کرد تا علاوه بر اینکه در تاریخ باقی بماند، شاید برای اساتید دیگر مفید باشد و با مطالعه و آگاهی از آن آمادگی برای وقوع چنین رخداد و یا اقدامات پیشگیرانه برای آن تدبیر کنند. سبک نوشتار پیش‌رو که توسط دکتر سعادتی به زیور طبع آراسته شده است، آن‌قدر جذاب و شیرین است که می‌تواند مورد استفاده عموم مردم نیز قرار گیرد و خواننده محترم را تا آخر همراه خود می‌کشاند.

بخشی از کتاب دربردارندهٔ اتفاقاتی است که نهایتاً منجر به دستگیری سیدمجتبی عطاردی شد. بخشی دیگر به زندگی ۳۰سالهٔ او از زمان تحصیلات تکمیلی و پس از آن تلاش برای توسعهٔ فناوری و صنعت میکروالکترونیک و نیمه هادی در ایران اسلامی می‌پردازد. خلاصه‌ای از رخدادهای مهم این امر نیز در محتوای قبل از دستگیری آمده است.

خواندن کتاب از شریف تا لس آنجلس را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم
این کتاب را به دوستداران مطالعهٔ خاطره و زندگی‌نامه پیشنهاد می‌کنیم.

بخشی از کتاب از شریف تا لس آنجلس
«در خانه محقر اما باصفای عمه خانم که سه خانواده در تنها سه اتاق آن زندگی می‌کردند، در یکی از کوچه‌های بن‌بست خیابان استخر، از محلات جنوبی تهران، در سحرگاه بیست و سوم آذر سال ۱۳۳۶ سقَّم را با تربت ابی‌عبدالله برداشتند.

فرزند سوم بودم و قبل از من آقا سید، پدرم، صاحب یک پسر، سیدابوالفضل (شجاع) و یک دختر، زینت سادات شده بود. در خانه بی‌بی‌سادات (عمه خانم)، یک اتاق متعلق به خانواده ما، یعنی پدر و مادر و خواهر و برادرم، یک اتاق متعلق به بی‌بی‌سادات، پسر و شوهرش و یک اتاق محل زندگی مادربزرگ (مادر پدرم) بود. آشپزخانه در زیرزمین، دستشویی گوشه حیاط و یک حوض سیمانی آبی‌رنگ پر از ماهی قرمز با یک درخت انگور و یک درخت توت و پرده‌ای گلدار جلوی در ورودی، تمام رنگ و لعاب این خانه پر از مهر و محبت و دلبستگی بود؛ خانه‌ای که هنوز هم در ذهن من بزرگ، زیبا و دلنشین است.

تا آنجا که به یاد دارم بی‌بی سادات همواره از بیماری رنج می‌برد اما علی‌رغم آن، در خانه مکتب آموزش قرآن داشت و من در همین مکتب‌خانه در شش سالگی قاری قرآن شدم و به تشویق پدرم با صدای بلند در حیاط قرآن تلاوت می‌کردم و برادرم که صدای خیلی خوبی دارد در هیأت‌های مذهبی که در خانه یا مسجد و تکیه‌ها برگزار می‌شد و پدرم همیشه یک پای اصلی آنها بود، در رثا یا مصیبت اهل‌بیت می‌خواند.

پس از فوت مادر بزرگم، به دلیل بیماری عمه‌ام بی‌بی سادات بار مسئولیت این خانه کوچک پر رفت و آمد و زحمت، به عهده مادرم بود که مثل یک فرشته از همه ما و به خصوص از بی‌بی سادات پذیرایی می‌کرد.»

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x